و لوْ أن أهْل الْکتاب آمنوا یعنى بمحمد (ص)، و اتقوْا الیهودیة و النصرانیة، میگوید: اگر جهودان و ترسایان ایمان آوردندى، و رسالت وى را تصدیق کردندى، و از جهودى و ترسایى بپرهیزیدندى، ما آن جهودى و ترسایى بستردیمى، و باسلام بپوشیدیمى، چنان که گویى خود هرگز جهود و ترسا نبوده‏اند. و معنى تکفیر همین است یعنى سیئات بحسنات بپوشند و چنان انگارند که خود سیئات نکردند. از اینجا گفت مصطفى (ص): «التائب من الذنب کمن لا ذنب له،».


آن گه گفت: و لأدْخلْناهمْ جنات النعیم بآن تکفیر قناعت نکنیم که وى را بجنات النعیم درآریم. جنات النعیم یک بهشت است از بهشتهاى هفتگانه، که رب العزة براى مومنان آفریده.


روایت کنند از ابن عباس که گفت: «خلق الله الجنان یوم خلقها فضلى بعضها على بعض، و هى سبع جنان: دار الجلال و دار السلام و جنة عدن، و هى قصبة الجنة و هى مشرفة على الجنان کلها، و جنة المأوى و جنة الخلد و جنة الفردوس و جنات النعیم. اما دار الجلال خلقها الله من النور کلها مدائنها و قصورها و بیوتها و ابوابها و جمیع اصناف ما فیها من الثمار المتدلیة و الانهار المطردة و الاشجار الناضرة و الریاحین العبقة و الانوار الزاهرة و الازواج المطهرة. و خلق دار السلام من الیاقوت الاحمر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و قصورها و خیامها و جمیع ما فیها. و خلق جنة عدن من زبرجد کلها على هذه الصفة. و خلق جنة المأوى من الذهب الاحمر بجمیع ما فیها على هذه الصفة. و خلق جنة الخلد من الفضة البیضاء بجمیع ما فیها. و خلق جنة الفردوس من اللولو بجمیع ما فیها. و خلق جنات النعیم من الزمرد بجمیع ما فیها. و الجنان کلها مائة درجة، ما بین الدرجتین مسیرة خمس مائة عام».


رب العزة جل جلاله این بهشتها را از بهر مومنان آفریده و ساخته و پرداخته، و در بعضى اخبار آورده‏اند که بدوازده ماه بیافرید، و اگر خواستى بیک طرفة العین بیافریدى، و بروایتى روز پنجشنبه آفرید، و بروایتى روز آدینه. و درست آنست که این بهشتها بالاى هفت آسمان‏اند، آنجا که عرش مجید است در هواى آخرت، و رسول خدا شب معراج در آن شده و بعضى غرفه‏ها و قصرها دیده و نشان داده.


و لوْ أنهمْ أقاموا التوْراة و الْإنْجیل این آیت جواب آن تنگى روزى است بر ایشان، و جواب آن حال که ایشان را در آن قحط بودى. میگوید: اگر اهل تورات تورات را، و اهل انجیل انجیل را، و اهل قرآن قرآن را بپاى دارندى و بحق کردار آن برسیدندى، لأکلوا منْ فوْقهمْ یعنى من برکات السماء و هو المطر، و منْ تحْت أرْجلهمْ وطئوه من امر الدنیا اى ما عجل لهم. رب العالمین جل جلاله در این آیت ایمان و تقوى و طاعت الله بر وفق کتاب و سنت سبب فراخى روزى و توانگرى کرد، و نظیره قوله: و لوْ أن أهْل الْقرى‏ آمنوا و اتقوْا لفتحْنا علیْهمْ برکات من السماء و الْأرْض، و قوله: اسْتغْفروا ربکمْ إنه کان غفارا. یرْسل السماء علیْکمْ مدْرارا الایة. ثم استثنى طائفة، فقال: منْهمْ یعنى من اهل الکتاب، أمة مقْتصدة اى جماعة مومنة عادلة فى القول و العمل. و الاقتصاد هو الاعتدال فى القول و العمل من غیر غلو و لا تقصیر، و اصله القصد.


و کثیر منْهمْ ساء ما یعْملون اى بئس ما یعملون ممن لم یسلم.


گفته‏اند که: این امت مقتصده چهل و هشت کس بوده‏اند: نجاشى و اصحاب وى، بحیراء راهب و اصحاب وى، سلمان فارسى و اصحاب وى، عبد الله سلام و اصحاب وى و رهطى از شام. ایشان‏اند که رب العالمین بر ایشان نواخت خود نهاده و ستوده، و بعدل و راستى صفت کرده. و آن قوم دیگر که مسلمان نبودند، و ببد کردارى ایشان را یاد کرد و گفت: ساء ما یعْملون کعب اشرف بود و کعب اسید و مالک بن اضیف و ابو یاسر و حیى بن اخطب و اهل روم.


یا أیها الرسول بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک مفسران گفتند که رسول خدا از غائله مشرکان و جهودان ایمن نبود، و از کرد بد و مکر ایشان مى‏اندیشید و باین سبب عیب دین ایشان و سب بتان و طعن کردن در ایشان مجاهره نمیکرد، و نیز آیت آمده بود: و لا تسبوا الذین یدْعون منْ دون الله فیسبوا الله عدْوا بغیْر علْم، و این پیش فتح مکه و بسط اسلام بود، پس چون فتح مکه برآمد، و اسلام قوى گشت، و مسلمانان انبوه گشتند، رب العالمین جل جلاله بفرمود تا اظهار تبلیغ رسالت کند، و معایب بتان هیچ بازنگیرد، و از کافران نترسد، گفت: یا أیها الرسول بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک اى اظهر تبلیغه، لقوله تعالى: فاصْدعْ بما توْمر.


پس رسول (ص) گفت: «یا رب کیف اصنع و أنا واحد، اخاف ان یجتمعوا على»! فأنزل الله تعالى: و إنْ لمْ تفْعلْ فما بلغْت رسالته و الله یعْصمک من الناس.


در این سخن نوعى تهدید است، میگوید: مراقبت ایشان بکن، و از آنچه بتو فرو فرستادیم هیچ چیز بازمگیر نارسانیده، که اگر بعضى نرسانى همچنانست که هیچ نرسانیدى، شیخ طبرسى در تفسیر مجمع البیان ذیل همین آیه گوید: بنا بروایات مشهورى که از ابى جعفر و ابى عبد الله علیهما السلام نقل شده است خداوند بحضرت محمد (ص) امر کرد که حضرت على (ع) را بولایت نصب کند و بمردم اعلام نماید، ولى رسول خدا میترسید که مردم او را بجانب دارى از پسر عموى خود متهم کنند و بطعنه برخیزند، پس خداوند آیه یا أیها الرسول بلغْ... را بوى وحى کرد و او را باعلام ولایت تشجیع نمود، و حضرت روز غدیر خم دست على (ع) را گرفت و گفت: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».


کقوله تعالى: نوْمن ببعْض و نکْفر ببعْض. اخبر ان کفر هم بالبعض محبط للایمان بالبعض. در این آیت ابطال مذهب گروهى است که گفتند: رسول خدا در بعضى وحى کتمان کرد از جهت تقیت، و عایشه گفت: من حدثک ان محمدا (ص) کتم شیئا من الوحى فقد کذب، و الله عز و جل یقول: یا أیها الرسول بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک و إنْ لمْ تفْعلْ فما بلغْت رسالته ازال عز و جل التوهم ان النبى (ص) کتم شیئا من الوحى للتقیة.


قومى گفتند: این آیت در معنى جهاد و قتال مشرکان آمد که رسول خدا در بعضى اوقات حث بر جهاد کمتر میکرد، بسبب آنکه گروهى منافقان در آن کراهیت مینمودند، و کسلانى میکردند، رب العزة در قصه ایشان گفت: فإذا أنْزلتْ سورة محْکمة و ذکر فیها الْقتال الایة. پس چون رسول الله در حث جهاد سستى نمود خداى تعالى آیت فرستاد که: بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک یعنى فى امر الجهاد، و إنْ لمْ تفْعلْ فما بلغْت رسالته. قومى گفتند این در قصه تخییر زنان مصطفى فرو آمد که چون آیت تخییر آمد رسول خدا بر زنان عرضه نمیکرد از بیم آنکه ایشان دنیا اختیار کنند و ندانند. پس رب العالمین آیت فرستاد که: بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک فى تخییرهن، و قیل: نزلت فى امر زینب بنت جحش و نکاحها، و قیل: نزلت فى قصة الیهود، اى: بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک من الرجم و القصاص، و قیل: نزلت فى على بن ابى طالب اى: بلغْ ما أنْزل إلیْک منْ ربک فى فضل على بن ابى طالب.


چون این آیت فرو آمد براء عازب میگوید که از حجة الوداع باز گشته بودیم. رسول خدا و یاران در موضعى فرو آمدند که آن را غدیر خم میگفتند. آنجا بزیر درخت فرو آمدند، و رسول بفرمود تا ندا کردند که: الصلاة جامعة، و رسول خدا دست على (ع) گرفت، و گفت: «ا لست اولى بالمومنین من انفسهم؟» فقالوا: بلى یا رسول الله.


قال: «الست اولى بکل مومن من نفسه؟» قالوا: بلى. قال: «هذا مولى من انا مولاه.


اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه». قال: فلقیه عمر فقال هنیئا لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولى کل مومن و مومنة.


نافع و ابن عامر و عاصم بروایت ابو بکر «رسالاته» بلفظ جمع خوانند. باقى قرا «رسالته» خوانند بلفظ واحد.


و الله یعْصمک من الناس انس مالک گفت: رسول خدا را روزگارى پاسبانى میکردند، گفتا و از عائشه شنیدم که: شبى با رسول بودم، و رسول را خواب نمى‏گرفت، گفتم یا رسول الله ما شأنک؟ چه رسید ترا که نمى‏خسبى؟ گفت: «الا رجل صالح یحرسنى اللیلة»؟


مردى صالح نباشد که امشب مرا پاسبانى کند؟


گفتا در آن سخن بودیم که آواز سلاح شنیدیم. رسول گفت: «من هذا»؟


کیستند اینان که سلاح دارند؟ جواب دادند که ماایم سعد بن ابى وقاص و حذیفه، آمده‏ایم تا ترا پاسبانى کنیم. پس رسول خدا بخفت چنان که غطیط وى مى‏شنیدیم، گفتا: و در آن حال این آیت فرو آمد: و الله یعْصمک من الناس. رسول خدا در آن خیمه بود از ادیم ساخته، سر بدر فرا کرد، و گفت: «انصرفوا ایها الناس! فقد عصمنى الله، فلا ابالى من نصرنى و من خذلنى».


و روایت کنند از ابو هریره که گفت: رسول خدا ببعضى غزاها بمنزلى فرو آمد در سایه درختى، و شمشیر که داشت از شاخ آن درخت بیاویخت. اعرابیى جلف فرا رسید. رسول را خالى دید، و شمشیر از درخت آویخته. شمشیر برداشت و قصد رسول خدا کرد، و رسول خفته. چون فرا نزدیک وى شد رسول از خواب درآمد. اعرابى گفت: من یمنعک منى؟ آن کیست که این ساعت ترا حمایت کند و مرا از تو باز دارد؟


رسول گفت: خدا مرا از تو نگه دارد. دست اعرابى ناگاه بلرزه افتاد، و شمشیر از دست‏ وى بیفتاد، و سر خویش بر آن درخت همى زد تا دماغ وى همه بیرون افتاد، و هلاک گشت. رب العالمین بر وفق آن آیت فرستاد که: و الله یعْصمک من الناس.


اگر کسى گوید که کافران رسول خدا را مى‏رنجانیدند پیوسته، که دندان رباعیه وى مى‏شکستند، و پیشانى وى مجروح میکردند، و این منافى عصمت است.


جواب آنست که این همه پیش از آن بوده که این آیت آمد. رب العزة خواست که بدایت کار مصطفى با رنج و بلا و اذى دشمن بود، چنان که دیگر پیغامبران را بوده، و مصطفى در آن صبر کند، چنان که ایشان کرده‏اند، پس از آنکه این آیت آمد: و الله یعْصمک من الناس الله او را معصوم داشت از دشمنان، و کرامت و شرف وى پیدا کرد، و کس را از ایشان بر وى دست نبود، و هیچ اذى از ایشان بوى نرسید. إن الله لا یهْدی الْقوْم الْکافرین اى لا یهدیهم الرشد و هم کافرون، و قیل لا یجعلهم مهتدین و قد کتب علیهم انهم کافرون.


قلْ یا أهْل الْکتاب لسْتمْ على‏ شیْ‏ء حتى تقیموا التوْراة و الْإنْجیل گفته‏اند که: در قرآن هیچ آیت نیست صعب‏تر از اینکه میگوید: شما بر هیچ چیز نیستید از کار دین، و هیچ بدست ندارید، تا آن گه که عمل کنید در آنچه در تورات است شما که اهل تورات‏ید، و عمل کنید در آنچه در انجیل است شما که اهل انجیل‏اید، و عمل کنید در آنچه در قرآنست شما که اهل قرآن‏اید. و لیزیدن کثیرا منْهمْ یعنى کفار هم، ما أنْزل إلیْک منْ ربک طغْیانا و کفْرا، یقول: اذا لم یومنوا زادهم کفرهم بما انزل الیک من ربک طغیانا الى طغیانهم، و کفرا الى کفرهم. فلا تأْس على الْقوْم الْکافرین این نه نهى است از حزن، که این در قدرت آدمى خود نیاید، لیکن تسلیت مصطفى و نهى از تعرض حزن.


إن الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصارى‏ سبق تفسیره.


منْ آمن بالله و الْیوْم الْآخر و عمل صالحا آمن الیهود من یهودیته، و النصرانى من نصرانیته و الصابئ من صابئیته، و المنافق من نفاقه، فآمنوا بالبعث من بعد الموت، فلا خوْف علیْهمْ حین یخاف اهل النار، و لا همْ یحْزنون حین یحزن اهل النار.


اگر کسى گوید: چه فرق است میان فعل و عمل؟ جواب آنست که این فعل احداث چیزى است و در وجود آوردن پس از آنکه نبود، و عمل آنست که در آن چیز حادثى فرا دید آرد که بآن متغیر گردد. اگر کسى گوید: فلا خوْف علیْهمْ و لا همْ یحْزنون چون متصور بود و اهوال رستاخیز ناچار بایشان گذر کند؟ جواب آنست که هر چند هول قیامت بایشان گذرد اما عارض بود نه پاینده، که عاقبت آن نجات و نعیم ابد بود، و ازینجاست که گفت: «لا یحْزنهم الْفزع الْأکْبر» فزع اکبر عذاب قطیعت است؟


حزن دائم، و ایشان را آن نبود.


لقدْ أخذْنا میثاق بنی إسْرائیل کل نبى بعثه الله الى قوم فآمنوا فذلک اخذ میثاقهم، و أرْسلْنا إلیْهمْ رسلا یعنى الى الیهود، کلما جاءهمْ رسول بما لا تهْوى‏ اهواءهم التی هم علیها فریقا کذبوا مثل عیسى و محمد علیهما السلام، و فریقا یقْتلون مثل زکریا و یحیى: تکذیب، جهودان و ترسایان هر دو کردند، و قتل جز فعل جهودان نبود. ابن کیسان گفت: پیغامبران مرسل دو گروه بودند: گروهى اصحاب کتب و شرایع، چون نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و عیسى و محمد، هرگز هیچ بیگانه را بر قتل و أسر ایشان دست نبود، و گروه دیگر نه اصحاب کتب و شرایع بودند، بلکه امر معروف و نهى منکر کردند. دشمنان را بر قتل ایشان دست بود همچون یحیى و زکریا و امثال ایشان، که در عهد ایشان بیک روز هفتاد پیغامبر کشته شدند بدست جهودان، و در خبر است که «ثم یقوم سوق بقلهم من آخر النهار».


و حسبوا ألا تکون فتْنة قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائى: «الا تکون» بضم النون، على معنى انه لا تکون فتنة. الفتنة الابتلاء و الاختبار، یقول: ظنوا ان لا یبتلوا و لا یعذبهم الله. جهودان پس مرگ موسى (ع) در زمانى متطاول که پیغامبرى دیگر نیامده بود چنان دانستند و پنداشتند که ایشان را فرو گذاشتند، و به پیغامبرى دیگر ایشان را بنخواهند آزمود تا استوار گیرند یا نه. پس الله تعالى عیسى را بایشان فرستاد. قومى بعیسى باز کافر شدند، و کور و کر گشتند، یعنى بآنچه شنیدند عمل نکردند تا هم چنان بود که نشنیدند و ندیدند چون کوران و کران. پس چون عیسى را بآسمان بردند، تاب الله علیْهمْ اى ارسل الیهم محمدا (ص) یعلمهم ان الله قد تاب علیهم ان آمنوا و صدقوا. مصطفى را پس از آن بایشان فرستادند، و ایشان را خبر داد که اگر ایمان آرید و تصدیق کنید الله شما را توبت داد و باز پذیرفت. ایشان هم تصدیق نکردند، و فراوانى از ایشان کافر شدند، و باز کور و کر شدند، عموا و صموا اذ کفروا بعیسى، ثم عموا و صموا اذ کفروا بمحمد (ص)، و الله بصیر بما یعْملون فى تعامیهم و تصاممهم.